به نام حقیقت
- مقدمه و تعریف هدف
این صفحه حاوی بیانیهای است که درک آن و قدم گذاشتن در مسیر عمل به آن، میتواند روند روزافزون و تخریبگر رابطه سلطهگرانهی بین انسان با انسان و انسان با طبیعت اطرافش را دگرگون کند. در این روند، به نسبت گسترش تعداد و تنوع شرایط افرادی که این دیدگاه را درک میکنند و سعی در عملی کردن آن دارند، جهان ما میتواند با تعادل و سرعت بیشتری به سمت آزادی پیش رود.
هدف از نوشتن این بیانیه، معرفی ایدهای است که در روند عمل به آن، زمان زندگی افراد به مالکان اصلی این زمان یعنی خود آن افراد بازگردانده میشود. در این روند آنها با مسلط شدن بر زمان زندگی خود، میتوانند آن را در جهت شناخت خود و پرداختن به نیازهای واقعی و پروراندن استعدادها و خلاقیتهایشان در حوزههایی که به آن علاقه دارند صرف کنند و نیازهای خود را در محیطی که خدمات و کالاها، میوه و نتیجهی پرداختن افراد دیگر آن جامعه به خودشان و علائقشان است، برطرف کنند.
- کلیات
زندگی انسانها در بستر زمانی است که در بازهی بین دو لحظهی تولد و مرگ تجربه میکنند بنابراین زمان تنها دارایی هر فرد است و نمیتوان بر آن ارزشی نهاد.
روند ارزشگذاری بر روی خدمات و کالاها در نظام اقتصاد کنونی بر اساس قیمت گذاشتن بر روی زمانی است که افراد زنجیرهی عرضهی آن خدمت یا کالا صرف کردهاند.
به عبارت دیگر روند ارزشگذاری در نظام اقتصاد کنونی، بر اساس قیمت گذاشتن روی زمان افراد (حضور و زندگی افراد) و فروختن آن بنا شده. با دقت در شرایط حال حاضر، میتوان گفت روند ارزشگذاری خدمات و کالاها در نظام اقتصاد کنونی به صورت کلی، بر اساس برده سازی افراد از طریق فروش زمان (زندگی) آن افراد است. تنها تفاوتی که در برده داری باستانی با زمان حال وجود دارد، این است که بر خلاف شکل بردهداری در زمان گذشته که اربابان مردم، افرادی بودند که مستقیما زندگی آنان را خرید و فروش میکردند، در حال حاضر اربابان مردم، در ذهن آنها به صورت شخصیتهایی نیازمند ساخته شده که روز به روز به تعداد نیازهایشان افزوده میشود و افرد را وادار میکنند زمان و زندگیشان را بفروشد تا آن نیازها را فراهم کند. در این حالت، نیازهای این شخصیتهای ذهنی را همان اربابانی تعیین میکنند که در زمان گذشته به صورت مستقیم به خرید و فروش زندگی افراد میپرداختند.
هر فرد در زندگیاش نیازهایی دارد که بر اساس خصوصیات منحصر به فرد و مشخص او تعداد و کیفیتهای مشخصی دارند. این نیازها بر اساس اهمیت و اولویتشان برای آن فرد، ارزشی مشخص برای او دارند. اساسا مسیر درست ارزشگذاری روی خدمات و کالاها، روندی است که مستقیما بر روی نیازهای افراد اعمال شود و به صورتی که ارزش هر خدمت یا کالا، در هر معاملهی مشخص، بر اساس نیاز دریافت کننده در آن معامله و در همان لحظهی خاص تعیین شود .
- توضیحات
در ابتدا به کلیات و ریشهی این دیدگاه میپردازم و در ادامه، کارکرد آن را در اقتصاد بررسی میکنم. حوزهای که یکی از ابتداییترین بسترهای روابط انسانی در جوامع کنونیست و در صورت تصحیح این مورد، فضای ذهنی انسانهایی که در جوامع زندگی میکنند، تا حد زیادی از توهم و ابهام پاک خواهد شد.
هر فرد، در هر لحظه با نوعی میل درونی روبهروست که او را به تحرک و انجام فعلی وا میدارد. میتوان گفت کوچکترین و در عین حال اساسیترین عمل و میل درونی هر انسان نفس کشیدن است. کاری که برآمده از میل و خواست درونی هر فرد است همچون نفس کشیدن، بخشی از نیازهای آن انسان را برآورده میسازد و همزمان تاثیرات دیگری بر محیطش میگذارد که این تاثیرات از طرف موجودات دیگر یا مفید جلوه میکند یا مضر یا بیاثر. هر موجودی که عملی را انجام میدهد، همچون کسی که نفس میکشد یا درختی که میوه میدهد، جز میل درونی خود را محقق نمیکند و هرچه انجام میدهد در راستای پاسخ به میل خود است. در تمام این مسیر، ساختار این میل کاملا به واژهی خود وابسته است. چنان که هر فردی به نسبت درکش از واژهی خود، نیاز و در ادامه میلی برایش ساخته میشود که او را به انجام کاری دعوت میکند که در جهت پاسخگویی به آن میل است. قابل ذکر است که در این روند، هر کاری که توسط هر موجود زندهای انجام شود، چه آن موجود زنده انتظاری بابت نتیجهای خاص از آن کار داشته باشد و چه بدون هیچ انتظاری آن کار را انجام داده باشد، قطعا نتایج و میوههایی را، هم برای آن موجود خاص و هم برای محیط اطراف آن موجود، به همراه خواهد داشت.
ما به این موضوع ایمان داریم که انسان ذاتا آزاد است. به منظور نزدیک شدن به تعریفی مشترک از واژهی آزادی، میتوان تعریفی انتزاعی و متناسب با این مطلب را در نظر گرفت. برای ارائهی این تعریف قصد دارم موردی را تشریح کنم که میتوان گفت نزدیکترین دشمن آزادی است یعنی ترس. منظور ما از ترس حالت اضطرابی است که از برآورده نشدن شرایطی خاص در آینده، در هر فرد به وجود میآید. به بیانی دیگر این اضطراب و ترس، حاصل انتظاری است که به نسبت شرایط در هر فرد ساخته میشود. میتوان گفت انتظار همان موردی است که ریشهی تمام ترسها، نفرتها، دشمنیها، بردگیها، خصومتها، جنگها و مواردی از این دست است. اگر در دنیایی به سر میبریم که این موارد در آن پر رنگ و آزار دهنده است، دلیل آن ریشهای است که در تمام روابط ما به شکلی افراطی و شدید جریان دارد یعنی همان انتظار.
بر اساس مواردی که در این متن بررسی شد، تمام میلهایی که بعد از پرداختن به آنها، افراد به صورت کامل راضی نمیشوند و برای ارضای آن امیال، نیاز به واکنشی مشخص از محیط و افراد دیگر دارند و به بیانی دیگر انتظار دریافت چیز یا چیزهایی بخصوص در ازای کاری که انجام دادهاند را دارند، به دلیل متناقض بودن با ذات آزاد افراد، بر اساس تعریفی غیر حقیقی از واژهی خود شکل گرفتهاند. میتوان اینگونه گفت که امیال اصیل، براساس خودی اصیل و آزاد تعریف میشوند. پس برای پرداختن به آنها و انجام عملی در راستای آنها و دریافت حس رضایت در این مسیر، شرایط محیطی نقشی جز بستر و عرصهی عملی شدن آن کارها را بازی نمیکند. بنابراین افراد در حالت طبیعی و سالم، بابت هیچ عملی و عرضهی حاصل و نتیجهی هیچ کدام از آن اعمال به دیگران، انتظار دریافت چیزی را ندارند. دیگرانی که با محصول این میل مواجه میشوند، به نسبت نیازهایشان، نتیجه و میوهای را خواهانند و میوهای دیگر را نمیخواهند و به نسبت میزان این خواست، هر میوهای را ارزشگذاری میکنند و در جهت ادامهی روند رفع نیازشان نسبت به آن محصول، ارزشی که برای آن محصول در نظر گرفتهاند را به تامین کنندهی آن محصول پرداخت میکنند.
معتقدیم که شایسته است ما بعنوان بخشی از طبیعت، در راستای همان سازوکار طبیعی عمل کنیم و بر خلاف سازوکاری مصنوعی که رابطهی انسان با نیازهایش را، از طریق درگیر کردن او با انتظار از اعمالش، به ارتباط ارباب و برده تبدیل میکند، به شکل درست روابط با جهان اطرافمان بازگردیم.
در جوامع امروزی هر فرد در روند زندگی در آن جامعه و انجام فعالیتی در آن، هر روز با پدیدهای مواجه است که توسط انسانها به وجود آمده تا وسیلهای باشد برای آسان ساختن روند داد و ستد. پدیدهای به نام پول. در جهان ما، این پدیده مدام در اتفاقی مشخص، مورد استفاده قرار میگیرد. با وجود تنوع و گوناگونی در الگوها و نظامهای اقتصادی در کشورها و جوامع مختلف، عملکرد پول در اتفاقی معین، که در تمام این نظامها و الگوها مشترک است، ثابت است. اتفاقی که هر روز و هر لحظه میلیونها بار تکرار میشود و برای همهی افرادی که آن را انجام میدهند، از پیش معرفی و پذیرفته شده است. قراردادی مصنوعی و آغشته به ظلم که فقط نوع بشر میتوانست آن را تنظیم و با اصرار به آن عمل کند و با گذشت قرنها، نوعی ساختار بر اساس آن بنا کند که در حال حاضر شاهد آنیم. این ساختار به دلیل آلودگی ریشهی شکل گیریاش، باعث ایجاد و تحکیم رابطهی ظالمانهی ارباب و بردگی میشود. رابطهی نامتعادلی که هر بخش از آن، از تعدادی برده و یک ارباب تشکیل شده. هر کدام از این اربابها در ساختاری بزرگتر و کلیتر، خود بردهای در یک هرم بزرگتر هستند.
ما در قرارداد نانوشتهای به سر می بریم که در آن با خرید و فروش کالا و تولیداتمان به شکل کنونی، هم خود نسبت به ماحصل تولید مبتنی بر نیاز و میل درونی خود بیگانه میشویم و تن به مناسبات بازار میدهیم و از روح هنر در تولید انسانی بدور میافتیم و هم دیگران را به مثابه صرفا خریدارانی میبینیم که کاملا با آنها بیگانهایم و آنها را فقط در نقش موجوداتی میبینیم که وظیفهی برآورده کردن انتظارات ما از فعالیتمان را دارند. همان انتظاراتی که خود ما را نیز نسبت به فعالیتمان بیگانه کرده. در این حالت حتی اگر برای رضایت افرادی که از فعالیت ما و حاصل آن استفاده میکنند، قدمی برداریم، باز هم در مسیر پاسخ دادن به انتظاراتمان گام برداشتهایم و نه برای خود آن کار و رضایت خود واقعیمان در لحظهی انجام آن اعمال. این همان تناقضی است که در هر مقیاسی، در لحظهی تبادلات اقتصادی در این جهان جریان دارد. تناقضی که در مقیاس روابط بین افراد، دلیل ایجاد دوگانگیها، دروغها، فریبها، نزاعها و جرمها و جنایات میشود و در مقیاس بینالمللی باعث ایجاد جنگها و کشتارها.
لازم به ذکر است که از دیدگاه ما هنر حالتی است که هنگام انجام عملی برخواسته از میل درونی و بدون انتظار نتیجهای خاص در ازای آن، صورت گیرد. حالتی که مملو از شور و نشاطی درونیست و هر لحظهی آن سرشار از شعف و درکی تازه است. هر عملی که در این حالت از هر فردی سر بزند، عملی هنرمندانه تعریف میشود.
هنری که در تمام طبیعت جاریست و میتواند به نسبت تنوع شکل زیست تمام افراد، از طرف هر یک از آنها به شکلی خاص جلوهگر شود اما از لحظهای که انسان قرارداد مصنوعی و ساختهی ذهنش را به عنوان دلیل انجام اعمالش قبول کرد، از روح این هنر هر روز دورتر شد.
در این روند بهجای مناسبات طبیعی بین میل درونی و نیاز، به مناسبات مصرف و ذخیره و تولید مازاد تن میدهیم. معلوم نیست در این میان، چگونه می توان نیاز و میل حقیقی را در خود یافت. انسان امروز سرگشتهی چنین بازاریست که او را در بیگانگی دوجانبهای از میل و نیاز به تولید و مصرف و انباشت میکشاند. در اصل ما در جهانی زیست میکنیم که همه بردهی قرارداد بازار شدهایم.
قراردادی که قرنهاست باعث گسترش سلطهگری و نابرابری در روابط انسانی شده، در لحظهی خرید و فروش اتفاق میافتد. روندی که بر اساس انتظار افراد از یکدیگر شکل گرفته. در حال حاضر این اتفاق به صورتی است که فروشنده، قیمت خدمت یا کالایی که ارائه میدهد را تعیین میکند و انتظار دارد آن خدمت و یا کالا به همان قیمت فروش رود. خریدار یا آن را میپذیرد و آن کالا یا خدمت را میخرد و یا به هر دلیلی، آن قیمت را نمیپذیرد و از آن خدمت یا کالا محروم میماند. این روند از طرف همهی افراد در جوامع پذیرفته شده، در صورتی که این روند شکلی انحراف یافته و مصنوعی است.
برای درک این وارونگی، میتوان نحوهی تعامل انسان با طبیعت اطرافش را بررسی کرد و شیوهی داد و ستد در این مرحله، که مرحلهی اول در کسب ثروت و منابع برای نسل بشر است، را مورد بررسی و تحلیل قرار داد.
در مثال اول، درخت سیبی را در نظر بگیرید. این درخت تا زمانی که آب و خاک مناسب داشته باشد و به میزان کافی نور به آن برسد، طی روندی طبیعی، بدون در نظر گرفتن موجوداتی که خواهان میوهی سیب آن درخت هستند و بدون انتظاری خاص، سیب میدهد. این را نیز در نظر بگیرید که ساختار این گیاه به شکلی است که، در صورت دریافت مواردی که ذکر شد، سیب تولید کند و نه میوهای دیگر. اساسا هر موجود زندهای بر اساس نیازها و امیالش، به صورتی منحصر به فرد در هر لحظه میل به انجام کاری مشخص دارد که آن موجود را بدون در نظر گرفتن نتیجه و محصول آن کار، به آن عمل دعوت میکند. این فعالیت میتواند برای موجود زندهای که درکی فزاینده و در حال تغییر از خود دارد، در طول زمان تغییر کند. زیرا تغییر درک آن موجود نسبت به خود، نیازها و امیال و اعمال او را نیز تغییر میدهد.
در مثال دوم تعامل انسان با طبیعت اطرافش را در نظر بگیرید. در این تعامل، ابتدا انسان برای برداشت از منابع زمین و طبیعت اطرافش، مجبور به پرداخت هزینهای نیست. زمین قبل از اینکه میوه و محصولش را در اختیار انسان و سایر موجودات قرار دهد، از آنها تقاضا و انتظاری ندارد. انسان آزاد است تا از زمین، منابع و محصولات برداشت کند و از آنها استفاده نماید. اما اگر زمین را تغذیه نکند، خاک را بارور نسازد، مواد لازم را به زمین بازنگرداند و بر تن خاک، خیش نکشد و مراقب زمین و محیط زیستش نباشد، در ادامه چیزی را از زمین برداشت نمیکند و بازنده این معامله میشود. در این اتفاق، انسان در تعامل با طبیعت اطرافش یا حق این تعامل را میشناسد و به نسبت آن رفتار میکند و از ادامهی این تعامل، نیازهای خود را برطرف میکند، و یا این حق را زیر پا میگذارد و به منافع لحظهای و کوتاه مدت خود میپردازد. همانطور که طبیعت به ما نشان داده است این ظلم همواره به خود انسان بازمیگردد. در این نوع تعامل، او به خود ظلم میکند زیرا امکان بهرهمندی از طبیعت را هر روز برای خود کمتر می کند.
به صورت کوتاه میتوان چنین گفت که در این تعامل، تامین کننده در قبال فعالیتی که انجام میدهد و ارائهی نتایج و میوههای این فعالیت به محیط اطرافش (جامعهای که در آن زندگی میکند) که میتواند کالا و یا خدماتی باشد، انتظاری از افراد دیگر ندارد. از طرفی اگر دریافت کننده به محصولی که تامین کننده در اختیارش میگذارد نیاز داشته باشد و حق و مسئولیت این تعامل را بشناسد و به نسبت آن عمل کند، از نعمت ماندن در این تعامل بهرهمند میشود و در شرایطی عادلانه، نیازهای خود را به بهترین شکل پاسخ میدهد. در مقابل اگر او حق این تعامل را نپردازد، یا در جهت جبران آن برنیاید، امکان دسترسی به آن محصول در آینده را ازدست خواهد داد. نکتهی مهم در این برخورد، آزادی تامین کننده در انتخاب فعالیتش در جامعه، بدون در نظر گرفتن انتظارات محیط اطرافش و همینطور آزادی دریافت کننده، در انتخاب شیوهی عملکرد خود نسبت به تامین کننده است.
اگر بخواهیم این موضوع را در شرایطی بررسی کنیم که مربوط به مراودات مالی و خصوصا عمل خرید و فروش است، میتوان اینگونه گفت که روند قیمت گذاریِ حال حاضر میتواند تغییر کند. نتیجهی این تغییر اینگونه خواهد بود که هر فردی با شیوه و الگوی انتخابش مواجه خواهد شد. “اگر نکاری چیزی درو نخواهی کرد.” این را همواره زمین به ما گفته است. از دیدگاه ما، انسان میتواند به مسیر طبیعی معامله بازگردد و خود را از شیوه تصنعی و بیگانه کننده معامله به شکل خرید و فروش کنونی خارج کند.
از دیدگاه ما، برتری طلبی و خودخواهی و بی عدالتیای که در دنیا شاهدیم، مشخصههای انسان نیست اما به دلیل گره خوردن بقای افراد جوامع، با قاعدهی سلطهآمیز و بیگانه کنندهی اقتصاد کنونی، انسانها راهی جز تن دادن به این ساختار بیمارگونه نداشتهاند.
همانطور که گفته شد، سنگ بنای این ساختار بیمارگونه، قراردادی است که قرنهاست در حال عملی شدن است. این قرارداد همان روند دگرگون شدهی ارزشگذاری بر روی کالاها و خدمات است.
(معتقدیم برای تصحیح این روند باطل، باید تغییری اساسی در کل مراودات مالی به وجود آورد. در این تغییر، این دریافت کنندهی هر نوع خدمت یا کالاست که در لحظهی خرید و فروش باید روی آن خدمت یا کالا قیمت گذارد و نه تامین کنندهی آن.)
میتوان دریافت که هر اتفاق و جریان و انقلابی در مسیر عدالت جویی، که تا به حال و پیش از این تغییر اصلی روی داده، هرچند با هدفی روشن و خیرخواهانه شکل گرفته و شروع شده باشد، در بهترین حالت خود، در جهت ایجاد وقفهای کوتاه و یا کم اثر کردن تبعات و میوههای تاریک و آزاردهندهای بوده که وارونگی اساسی در روند ارتباطات انسانی در جوامع کنونی به وجود آورده. اما به دلیل تداوم روند وارونه در عمل تبادل و ارزشگذاری در لحظهی خرید و فروش، که اساسیترین و کلیترین لحظه و اتفاق در حوزهی اقتصاد است، خود این تغییرات و راه حلها به مرور به سمت ظلم و بیعدالتی پیش رفته و خود به ایدئولوژی جدیدی برای برده سازی و در بند کشیدن آزادی افراد جوامع در جهت نفع کوتاه مدت افراد سودجو بدل شده است. درست مانند درختی که ریشهای بیمار دارد و نتیجهی این بیماری، رویش میوههایی آلوده و مضر از شاخههای آن درخت است و ما برای دریافت میوههای سالم و مفید، به جای رسیدگی به ریشه و از بین بردن بیماری آن، به شاخههای آن درخت میپردازیم. گاهی شاخههایی را از تنه میبُریم، گاهی برگهایی را از درخت جدا میکنیم، گاهی حتی میوهها و برگهای مصنوعی به این درخت میآویزیم و در تمام این روند انتظار میوهای سالم از این درخت را میکشیم. انتظاری که به دلیل نپرداختن به بیماری ریشهی آن، که اساس تمام آلودگیهای درخت است، همواره بی پاسخ مانده و در تمام این روند، امید ما از درک واژههایی همچون عشق و هنر و صلح و سعادت، توسط بشر جوامع کنونی، روز به روز کاهش میابد. تصور ما این است که بعد از این تغییر اساسی در هر جامعهای و نزدیک شدن به درک جمعی از آن، به دلیل روند ارزشگذاری صحیح در مبادلات، هر جریان و اتفاق و انقلابی شکل بگیرد، حتی اگر با رویکرد عدالت طلب و آزادی خواهانه نباشد، یا از اساس قوت نمیگیرد و همهگیر نمیشود و یا خود به خود به شکلی تغییر میکند که شرایطی عادلانه و رهاییبخش را در آن جامعه گسترش میدهد.
جامعهای را تصور کنید که هر کس کاری که دوست دارد را انجام میدهد و میل خود را در ساختن و آفریدن محقق می کند و همزمان نیاز خود را از آفرینندگی دیگری با پرداختی مبتنی بر نیاز، خواست و انصاف خویش محقق میکند.
جامعهای که در آن، هر فرد آزادانه و بدون انتظار جبران زحماتش، اعمالی را انجام میدهد که از میلش سرچشمه میگیرند و با انجام آن فعالیت، هم نیازهایش را در آن عرصه جبران میکند و هم در تمام لحظات انجام آن، سرشار از شور و نشاط است و هم دیگران را از حاصل این شادی و شعف خود منتفع میکند. افرادی که از حاصل فعالیت آن فرد در این شرایط منتفع میشوند نیز برای ادامهی این رابطه، بابت پرداخت ارزشی که به آن فرد میپردازند آزادند و این انتخاب آنها هرچه باشد در تداوم و ترفیع کیفیت و یا از هم پاشیدن و تقلیل کیفیت آن رابطه تاثیرگذار خواهد بود. همینطور آن فرد خاص نیز در جامعهای زیست میکند که تمام نیازهای دیگرش را به همین صورت و از رابطه با افراد دیگری که همینگونه فعالیت میکنند، تامین میکند. در روند این تصور، در نظر گرفتن این نکته بسیار مهم است که هر تامین کنندهای در جامعه، خود دریافت کننده نیز هست و روابط او در لحظاتی که او تامین کننده است و یا دریافت کننده، بر اساس این شرایط مشخص خواهد بود.
همهگیر شدن و گسترش این شرایط و شعلهور شدن این آتش، به جرقههای کوچکی وابسته خواهد بود که از دل مردمی جسور شکل میگیرد و نه حکومتها و مجریان ایدئولوژیهای گوناگون. زیرا مردمی که در تمام این قرنها ناخواسته درگیر این بردگی مدام شدهاند طعم تلخ این نوع بردگی را چشیدهاند و نه اربابان آنها.
شرایط حال حاضر میتواند بستری باشد برای به وجود آمدن جوامع بشری با ریشهی شکلگیری صحیح و مستقل از حکومتهای متمرکز و ایدئولوژیک. جوامعی که بر اساس ذات اصیل و آزاد انسانها به وجود میآیند و توهم بیگانه پنداری و تضاد را به مرور در خود ذوب میکنند. جوامعی که در آنها، هر فعالیتی که افراد انتخاب میکنند، بر اساس نیازهایی است که در طول زندگی به آنها بر میخورند و نه نیازهایی که به خوردش داده شده. اگر این نیازها برای افراد دیگر آن جامعه نیز وجود داشته باشد، آنها را بر آن میدارد که با برطرف کنندهی این نیاز، به نسبت میزان و اهمیت آن نیاز و میزان پولی که دارند و همینطور نیازشان به آن پول بابت تامین مواد اولیهشان برای ادامهی فعالیت خودشان در آن جامعه رفتار کنند و در قبال دریافت آن خدمت یا کالا، بابت پرداخت، مبلغی را انتخاب میکنند که بر اساس تمام موارد گفته شده است. آنها این موضوع را نیز در نظر میگیرند که مبلغی که در این روند انتخاب میکنند، مستقیما در میزان کیفیت کالا یا خدمتی که دریافت میکنند موثر است و در این روند هر مبلغی را انتخاب کنند مانند این است که این مبلغ را به خود پرداختهاند. از طرفی در این جامعه، با خود آنها نیز به همین صورت رفتار میشود.
در این حالت نیازهای انسانها خالصتر خواهد شد و به همین نسبت، میزان برداشت و استفادهی انسان از طبیعت اطرافش نیز به حقیقت نیازهایش نزدیکتر میشود. اینگونه است که این رویکرد میتواند روند تخریبگر آلودهسازی و برداشت بیرویهی انسان از طبیعت اطرافش را تحت تاثیر قرار دهد و به مرور، ذهن و در ادامه رفتار نسل بشر با زمین را پاکسازی کند.
در روند تصور کردن چنین جامعهای، مطمئنا نمیتوان همهی جوانب را در نظر گرفت اما تبعات این تغییر میتواند از طرف هر فردی با هر قوهی تخیلی، تصور شود و در آن تصور جنبههایی در نظر گرفته شود که آن فرد خاص توانایی پرداختن به آنها را دارد. در تمام این روند، در نظر گرفتن واقعیت با کمترین پیشفرض و قضاوت شخصی بسیار مهم است. در اصل کسانی که بتوانند به کل این رویکرد، به صورت جامع و بدون در نظر گرفتن منافع شخصی و مناسبات آلودهی کنونی نگاه کنند، میتوانند آن را درک کنند و بپذیرند.
اینکه هر کدام از ما، در هر موقعیتی که در جامعه داریم و هر فعالیتی که پیش گرفتهایم، در صورت پذیرفتن این دیدگاه چگونه میتوانیم بر اساس آن زندگی کنیم و فعالیتی که به عنوان شغل انتخاب کردهایم را چگونه با این دیدگاه متناسب میکنیم و آن را گسترش میدهیم نیز به هر کدام از ما بستگی دارد.
تصور ما این است که نتیجهی عمل به این دیدگاه میتواند بسیار گسترده باشد و در صورت گسترش و تداوم در عمل به آن، شاخههای اضافی و مضری که بر اساس خودخواهی و بیعدالتی در درخت زیبای جوامع بشری روییده و رشد کردهاند، به مرور خشک شوند و از بین بروند. این شاخهها میتوانند ادیان و اعتقادات بی اساس، حکومتهای خودکامه و اربابان اقتصادیای باشند که در حال حاضر مفهوم با ارزش زندگی مردم جهان و آزادی آنان را به بند کشیدهاند. زیرا بر هم خوردن روابط سلطهگرانهی مبتنی بر بازار عرضه و تقاضای غیر ضروری و بیگانهکننده، یکی از پیامدهای محقق شدن این شکل از تبادلات انسانی خواهد بود. این مسأله میتواند به از کار افتادن بازوهای اقتصادیای بیانجامد که در حال حاضر باعث ایجاد خودکامگی در نهادهای اعتقادی – مذهبی و سیاسی و اجتماعی میشوند.
پذیرفتن این دیدگاه از طرف شما و ملحق شدنتان به آن، نه تنها هیچ نفع و اعتباری برای فردی خاص ایجاد نمیکند، بلکه در صورت درک افراد از آن و عمل کردن به آن در ابعاد وسیع، جایگاهها و منافع توهمیای که در حال حاضر افرادی را در این جهان بر سایرین برتری بخشیده نیز به مرور محو میشوند و آنها را با دیگر همنوعانشان هم رده میکند. این دیدگاه از طرف هر فردی درک شود به همان فرد تعلق خواهد داشت و خود او رهبر و پیش برندهی این دیدگاه در شرایط زندگی خود خواهد شد. میتوان اینگونه گفت که رهبران اصلی این دیدگاه تک تک افرادی هستند که آن را درک میکنند و میپذیرند و نویسندهی این بیانیه، تنها در شرایطی که بتواند سوالی را پاسخ دهد، در حد یک راهنما عمل خواهد کرد.
عمل کردن به این دیدگاه در هر شرایط خاصی، بر عهدهی فردی است که این دیدگاه را میپذیرد و در آن شرایط خاص زیست میکند. این امر میتواند به نسبت تعداد و تفاوت شرایط افرادی که آن را میپذیرند و عمل به آن را در شرایط منحصر به فرد خود دنبال میکنند، به اشکال متنوع و گوناگونی در جهان جلوهگر شود.
در پس این بیانیه انتظاری از هیچ فردی وجود ندارد اما آیا ما می توانیم روابط مسموم مبتنی بر بازار عرضه و تقاضای کنونی را به روابطی تبدیل کنیم که به ذات آزادمان نزدیکتر است؟ این بیانیه میتواند گشایش چنین دریچهای باشد.